سیزده سال بعنوان ماساژور در تیمهای ملی نوجوانان،جوانان،بزرگسالان و تیمهای باشگاهی دیار کارون و تیم نظامی پاس تهران فعالیت داشت
پایگاه اطلاع رسانی عصرجهان/محمد ابولیان(نوروزی)-اهواز
بی شک خبر تلخ درگذشت رضا صفاران یا همان رضاچاچا معروف، چهره ی دوست داشتنی که سالها بعنوان نماد لیدرها و بوق چی های تیم ملی و خوزستان مهد فوتبال ایران شناخته می شد و در این سالهای اخیر که در فقر و تنهایی روزگار می گذراند در یکی از روزهای سال 94 در سن 74سالگی در اهواز بر اثر بیماری و ایست قلبی به دیار باقی شتافت و از بین ما رفت تا دل مردم فوتبال دوست خوزستان و ایران را اندوهگین کند.آری چاچا هم به قافقله هم قطاران خود اسطوره های فراموش نشدنی فوتبال خوزستان پرویزدهداری، صفرایرانپاک،ایرج سلیمانی،نوری خدایاری،غلامحسین مظلومی،قاسم شوشی،عیسی عساکره،رضاداودی،فاروق فتاحی و..که روزگاری در ورزشگاهها مشوقشان بود پیوست.
محمد رضا صفاران یا همان رضاچاچا درسال 1322در حاشیه کارون و شهراهواز به دنیا آمد.پدرش اصالتا کردستانی و مادرش اهل دزفول بود.
چاچا از همان دوران کودکی و سن شش هفت سالگی به ورزش روی آورد و در بین رشته های ورزشی فوتبال را انتخاب کرد وی فوتبال را از زمینهای خاکی و محلات اهواز ادامه داد و در کنار کارون و زمین هایی که به رضاچاچا معروف بود.
مدتی هم بعنوان توپ جمع کن در مسابقات لیگ حاضرمی شد. چاچابه مدت بیش از دو دهه مشوق تیمهای مختلف فوتبال بود.
سیزده سال هم بعنوان ماساژور در تیمهای ملی نوجوانان،جوانان،بزرگسالان و تیمهای باشگاهی دیار کارون و تیم نظامی پاس تهران فعالیت داشت البته ایشان علاوه بر فوتبال در رشته های بوکس ،کاراته، و کشتی هم بعنوان ماساژور کارکرده بود. و علاقه فراوانی به ماشاژوری و بوکسورها داشت. در موقع نوشتار یادنامه ی شادروان "چاچا" اسماعیلی پیشکسوت کشتی خوزستان در بیان خاطره ی از این مرد با اخلاق به ما گفت: زمانی که در تهران در بستر بیماری بودم ایشان به رسم پهلوانی به عیادتم آمد و به من روحیه می داد، وی می گفت: هیچ وقت این حرکت ارزشمند چاچا را تاپایان عمرم فراموش نخواهم کرد.
بقول دکتر شفاهی اولین ها همیشه حاوی خاطرات فراوانی هستند که جاودانه می مانند. خاطراتی که اگرخوش باشند ماندگاریشان بیشترخواهدشد.
صعود تیم ملی به جام جهانی 78آرژانتین حاوی چنین خاطرات شیرینی است .مثل صحنه ی به یادماندنی بر دوش گرفتن حشمت مهاجرانی که بر دوش یکی ازهمین راهبران یا به قول امروزی ها لیدرهای آن دوران یعنی رضا چاچا که برای همیشه در ذهن فوتبال دوستان به یادگارماند.
آخرین باری که قبل از آسمانی شدن شادروان چاچا مطلبی در مورد وی به نگارش در آورده بودم اوایل پاییز امسال بود که وی را جلوی درب اداره ی پست مرکزی اهواز دیدم که با کیسه های قرمزرنگ برنجی اش آرام گوشه ی نشسته و نظاره گر رهگذزانی بود که از خیابان عبورمی کردند. فقط خدا می دانست در دل این پیرمردرنج کشیده چه می گذرد. آخرین باری که وی را دیدم و به ایشان عرض ادب کردم روز قبل از بازی استقلال اهواز-تراکتورسازی تبریز بود.
آری رضا چاچا هم مظلومانه از میان ما رفت و بعد مسئولان،باشگاهها وهیات فوتبالی که سال تا سال از پیرمردی که روزگاری خالق شادی ورزشگاههای شهرمان بویژه پیرتختی بود و سراغی از وی نمی گرفتند. ولی همین که از دنیا رفت گوشه گوشه ی ورودی های ورزشگاه تختی، غدیر، اداره ی ورزش و جوانان و...به بنرهای قد و نیم قد تسلیت آذین بسته شد!
روحش شاد و یادش جاودانه باد