کتاب «عصر وحید بهبهانی» به قلم محقق ارجمند «حمید (منصور) مصدر» تالیف و توسط انتشارات آثار فاخر تبریز در 657 صفحه چاپ و منتشر شده است.
معرفی کتاب «عصر وحید بهبهانی» به قلم «حمید مصدر»-محمدباقر اصفهانی معروف به وحید بهبهانی متولد 1117 هجری قمری در اصفهان و متوفای 29 شوال 1205 هـجری قمری در کربلا، فقیه و مجتهد شیعه و احیاگر مکتب اصولی است.
پدرش محمد اکمل بهبهانی و مادرش دختر ملا محمدصالح مازندرانی و آمنه بیگم مجلسی (دختر مجلسی اول و خواهر محمدباقر مجلسی) بود. علامه بهبهانی ازسوی سیدمحمد طباطبایی اصفهانی، «وحید عصر» لقب گرفت و به دلیل اقامتی طولانی در شهر بهبهان، او را «وحید بهبهانی» خواندهاند و البته به لقبهای دیگری، همچون «استاد اکبر»، «استاد کل»، «علامه ثانی» و «محقق ثالث» نیز مشهور است.
علامه وحید بهبهانی به عنوان منجی مکتب شیعه از اخباری گری و هدایت آن به فقه اصولی و اجتهادی شناخته میشود. مبارزه آیتالله بهبهانی با اخباریگری از زمان توقّف طولانی او در بهبهان آغاز شد. بهبهان به سبب مهاجرت بسیاری از علمای بحرین مرکز فعالیت پیروان نظریه اخباریگری شده بود و وحید بهبهانی در آنجا به تدریس، اقامه نماز جماعت و تصّدی امور دینی و از همه مهمتر به تالیف در جهت تبیین و نقد آرای اخباریان پرداخت. وی کتاب الاجتهاد و الاخبار را که نوعی دفاعیه از مسلک اجتهاد است، در 1155قمری در بهبهان تالیف کرد و در آن مبانی اخباریگری را به نقد گرفت.
وحیدبهبهانی بعدها با هجرت به کربلا که در آن زمان محل تجمّع اخباریون بود، چند روز در درس شیخ یوسف بحرانی(متوفای 1186)، سرآمد فقهای عصر و آخرین نماینده مسلک اخباریگری، حاضر شد. سپس اعلام کرد که مایل است اندک زمانی به جای بحرانی درس بگوید. بحرانی که گویا اخباری معتدلی بود و به تعبیر خودش راه میانه را برگزیده بود، به دستهبندی علمای شیعه به اخباریون و اصولیون و بدگویی از مجتهدان بزرگ شیعه انتقاد داشت. از اینرو مجلس درس خود را که بزرگترین حلقه درسی در آن زمان بود به آقامحمدباقر بهبهانی سپرد و او ظرف چند روز با تبیین نظریه اجتهاد و نقد نظریات اخباریون، نزدیک به دو سوم شاگردان بحرانی را از مرام اخباری گری رویگردان ساخت. محمدباقر بهبهانی بیش از سی سال در کربلا ماند و موفق شد جریان اخباریگری را کنار زده، حوزه اجتهادی را بر پا کند. از آنجا که اصول فقه در اثر تجدید نظر وی در مباحث آن ترویجی شگفتآور یافت، او را موسس بهبهانی و مروج بهبهانی نیز لقب دادهاند.
کتاب «عصر وحید بهبهانی» به قلم محقق ارجمند «حمید (منصور) مصدر» تالیف و توسط انتشارات آثار فاخر تبریز در 657 صفحه چاپ و منتشر شده است. مولف در بخشهایی از مقدمه این کتاب و در توضیح چرایی و چگونگی تالیف این کتاب مینویسد: «اگر تاریخ صفویه را به سه مرحله استقرار، اعتلا و سقوط تقسیم کنیم میتوانیم متوقع باشیم که ظهور اخباریت به سالهای میانی، یعنی سالهای اعتلای این سلسله مرتبط باشد. در طول سالهای ظهور و تثبیت این حکومت، که با جنگهای فراوان توامان بود، علمای شیعه اعم از فقیهان، حکیمان، متکلمان و فیلسوفان همگی به پیروی از نهج قدیم مذهب شیعه، به غور و تعمق در مباحث مختلف این مذهب پرداختند. در این سالها، که مصادف با سالهای حکومت اسماعیل اول و فرزند او طهماسب اول بود، مانند هر حکومت دیگر، مناقشات و مناظرات زیادی میان این عالمان بر سر نوع احکام و حدود و مدارک و اسانید و نیز چگونگی اجرای آنها درگرفت. نباید از یاد برد که به دلیل نوپایی حکومت تازه تاسیس صفویه، این عالمان در تطبیق مبانی اساسی شیعه بر جامعه ایران که تحولات شگرفی را پشت سر گذارده بود، عاجز آمدند. این مجادلات، علمای شیعه را باردیگر به یاد مجادلات عهد آلبویه انداخت و بار دیگر مناظرات علمی میان شیخصدوق و شیخمفید را در اذهان زنده نمود. پس بار دیگر پیروان علم حدیث و معتقدان به علم اصول مقابل هم آمدند و حوادث مهم نیمه دوم عصر صفوی را رقم زدند.
در این اثنا، و در حوالی سالهای میانی قرن یازدهم هجری، مکتب اخباریت جدید در میان شیعه ظهور یافت و در مدتی قلیل به طرز بیسابقهای نضج گرفت و چیزی نگذشت که تقریباً تمامی سنگرهای علمی شیعه را در اقصی نقاط عالم شیعه به تسخیر درآورد. اخباریگری جدید به محمدامین استرآبادی منتسب است. او حوالی سال 1031 هجری کتاب معروف فوائد المدنیه را در مدینه منوره نگاشت و به سوی ایران روانه نمود. او در این کتاب برخلاف اخباریون قدیم، از یک روش نظاممند بهره جست و از این روی طریقه او، علیرغم بنیانهای سست فکری، در اندک مدت شیوع یافت و علمای ایران را، که خسته از مناظرات فراوان، در جستجوی راهحلی بودند به راه خویش برد...
اگر اخباریت را عامل اصلی سقوط صفویه بخوانیم به اشتباه رفتهایم. اینان در سقوط صفویه تاثیر اساسی و مستقل نداشتند بلکه با عوامل دیگر شریک بودند. خوی اشرافیگری و کاخنشینی که از برخی از علمای اخباری نشات گرفت و از آنجا به جامعه اسلامی ایران سرایت نمود، یکی از عوامل اصلی انحطاط سلسله صفویه بود. مردم میگفتند که آنها زندگی را به تجمل میگذراند، ثروت میاندوزند، با تکبر و نخوت حرکت میکنند، بر استرهای فربه و اسبان برازنده سوار میشوند و کاری برای دین انجام نمیدهند. باید گفت که سخنان آنها تا حدی حقیقت دارد. اینان که همچون برخی از مشهورین این عصر، التذاذ از نعمات الهی را حق خویش میدانستند، به احتمال فراوان، خود نمیدانستند که با دست خود تیشه به ریشه خویش میزنند. کمال مطلوبی که هیچگاه نباید آن را از خاطر برد آن است که رهبران سیاسی و دینی همان قوانین اخلاقی را که از اتباع خود طلب میکنند، خود نیز به کار بندند. براین اساس، بعدها وحید بهبهانی با این شیوه نیز به مقابله برخاست و زندگانی اشرافی را دون شان یک عالم مسلمان دانست و التجاء به فقر خود را عامل تسلای قلوب محرومین و مستضعفین جامعه دانست. او میدانست که پیشینیان ما به چه وسایلی آن همه قدرت و شایستگی و اعتبار برای شیعه کسب کردند و کوشید تا با همان وسایل برای شیعه کسب اعتبار مجدد کند. بر این نمط او سادهزیستی، پاکی، غیرت، شور ایمان، خوار شمردن دنیا و عشق جنبازی در راه دین را وسایلی برشمرد که سبب اعتلای شیعه و اعتبار آن در میان مردم میشود و خود نیز تلاش نمود تا با عمل بدانها مجدداً اعتبار و قدرت شیعه را بدان بازگرداند.
در این اثنا، و درحالیکه پس از سقوط صفویه ایران دچار جنگهای خانمانبرانداز فراوان بود، این محمد باقر بن محمد اکمل، مشهور به وحید بهبهانی بود که قاطعترین پیکار این قرن را راهبری کرد نه جنگسالاران و سیاستمداران. از صدها جنگی که خانات ظالمانه به راه انداختند سودی دستگیر شیعه و ایران نگشت اما وحید، در کنار مردان اندیشه دیگر، برای نسلهای متوالی شیعه که به جهان خواهند آمد، ارمغانی بزرگ و جاویدان به یادگار گذاشت. او که در این سالها به خوبی به سست بودن بنیانهای فکری مکتب اخباریت پی برده بود، برای پیکار با آنان و هرگونه کجروی دیگر، سپاه متحد و نیرومندی به وجود آورد. این سپاه به راستی در راه اعتلای شیعه و نجات آن از گروه اخباریگری، که سنیگرایی نادر آن را به محاق نزدیکتر ساخته بود، تلاش نمود و پس از گذراندن آن از مراحل صعب و دشوار، آن را بدینگونه به ما رسانید تا ما از مواهب آن بهرهمند شویم. اندیشههای وحید بهبهانی و سیره اصولی و اجتهادی او بود که در این قرن حیات شیعه را به نحو بیسابقهای متحول کرد؛ علم اصول فقه شیعه را که برای مدتهای مدید فروخفته بود احیا نمود و پرچم اجتهاد را که در پی یکصد و پنجاه سال اقتدار اخباریان از اوج به حضیض افتاده بود، باردیگر به اهتزاز درآورد. از این روی ما حق داریم این قرن را قرن او و این عصر را عصر وحید بهبهانی بنامیم و بدان افتخار کنیم.
عصر وحید بهبهانی، عصر احیای اجتهاد و رفض اخباریگری است. این عصر، چه در حد خود و چه از لحاظ تاثیری که بعدها در مقدرات شیعه برجای گذارد، بدون شک، یکی از مهمترین ادوار تاریخ حیات شیعه است. تا پیش از مرحوم وحید بهبهانی، نحله اخباریگری شیعه که از محمدامین استرآبادی نشات گرفته بود، بر جوامع علمی شیعه حکمروایی میکرد و عالمان علم اصول و معتقدان به مکتب اجتهاد را که با این نحله در تقابل بودند به گوشه انزوا کشانده بود. این کوشش مصرانه که شیعه همواره باید و تنها باید تابع حدیث باشد خاصیت بارز مکتب اخباریگری بود که حتی بر شعر اخباریان نیز سایه افکنده بود. ماهیت این عصر که سرانجام به پیروزی اصولییون و رهروان اصل اجتهاد انجامید، همان بود که در پایان نام خود را بدان داد. نزاع میان اخباریت و اجتهاد، ماهیت اصلی این دوران بود و شخصیت پیروز آن نیز محمدباقر بن محمد اکمل، مشهور به وحید بهبهانی بود.
سرآغاز دوران شکل گیری مکتب اجتهاد در میان شیعه، عملاً، به قرنها پیش از این سالها، یعنی به سالهای حکومت آلبویه، و به تعبیری بهتر، به سالهای حضور ائمه(ع) باز میگردد. به همانگونه، اخباریت نیز که در سوی مخالف اجتهاد و پیروان علم اصول قرار دارد، سابقهای بس دیرین دارد. از این روی نمیتوان در این کتاب از بررسی حکومت آلبویه، که مکتب اجتهاد در آن عصر برپایه بنیانهای مستحکم بنا گشت و شیخ مفید با تالیف کتابهای گرانسنگ آن را به اوج اعتلا رساند، گذشت و آن را نادیده انگاشت. ازسوی دیگر، در هر تحقیقی که در باب شیعه به عمل میآید لاجرم پای حکومت صفویه نیز به میان میآید و بدون بررسی حکومت آلصفی نمیتوان به استنتاجهای منطقی و عقلانی پیرامون وقایع تاریخ شیعه دست یافت. از این روی، با آنکه موضوع اصلی این کتاب شرح زندگانی وحید بهبهانی است، اما این کتاب تنها درباره این موضوع نیست. ما گفتار خود را به مناسبت با بحثی کلی درباره روزگار آلبویه آغاز میکنیم و آنگاه دوران صفویه را که دوران اعتلای شیعه بعد از قرنها جمود و رخوت است، دنبال میکنیم و سپس در بحث اصلی کتاب وقایع متعددی را که در عصر وحید بهبهانی در ایران و سایر مناطق شیعهنشین به وقوع پیوسته است، به نظاره مینشینیم. نامی که برای این کتاب گذارده شده است شاید نام درست و رسایی نباشد، اگر میخواستم نام صحیحی بر آن بگذارم میبایست بگوییم تاریخ شیعه تا پایان قرن دوازدهم هجری با تاکید بر تحولات سالهای حیات علامه وحید بهبهانی. از این روی آنان که تنها به سالهای زندگانی علامه وحید بهبهانی دلبستگی دارند میتوانند از خواندن بخشهای اول و دوم کتاب چشم بپوشند و تنها بخش سوم کتاب را مطالعه کنند و البته آنان زیان هنگفتی در این باب نخواهند کرد...
گرچه این کتاب در طول ده سال طرحریزی، نوشته و بازبینی شد. اما در واقع حاصل قریب چهل سال مطالعه، تحقیق و مسوّده ساختن بیش از هشت هزار صفحه کاغذ است. منصفان عالم قضاوت خواهند کرد که این کاری بزرگ است که شخص، مسائل عادی و کارهای آسان را رها کند و با صرف این همه سال، سرگذشت این عصر را در صفحات طولانی به رشته تحریر درآورد. پرواضح است که این همه کوشش ذرهای به هدر نرفته است. افراد درمیگذرند و جای خود را به دیگران میسپارند، اما اگر چیزی برای همنوعان به یادگار گذارده باشند هرگز از صفحه روزگار محو نمیشوند.
علیایحال، در طی این سالهای طولانی، که نیروی هر نویسندهای را فرسوده میسازد، تقریباً تمامی کتابهایی که احتمال میرفت نامی از وحید بهبهانی و عصر او به میان آمده باشد، مورد مطالعه و تفحص، چه گذرا و چه عمیق، قرار گرفت و حتی از کتبی که در ایران یافت نمیشد جسته وگریخته در کشورهای مجاور سراغ گرفته شد تا بر غنای کتاب هرچه بیشتر افزوده گردد.
با این همه، هر راز که گشوده شد رازی ژرفتر پدید آمد، به گونهای که اگر میخواستم آن اندازه منتظر بمانم تا کتاب به نحو احسن کامل گردد، شاید هیچگاه از نوشتن آن فارغ نمیشدم!...»
مطالعه کتاب «عصر وحید بهبهانی» را به اصحاب علم و دانش به ویژه حوزویان و دانشگاهیان توصیه میکنیم.
*علامه وحید بهبهانی که در اواسط قرن یازدهم هجری قمری به سست بودن بنیانهای فکری مکتب اخباریون پی برده بود، برای پیکار با کجرویها همت گماشت
*اندیشههای وحید بهبهانی و سیره اصولی و اجتهادی او بود که حیات شیعه را به نحو بیسابقهای متحول کرد و علم اصول فقه شیعه را که برای مدتهای مدیدی فروخفته بود، احیا نمود