اخبار عمومی
اعلام وصول 2
4042
تاریخ انتشار: 1393/12/27 23:39
مادر شهیدی بود که بسیار با روحیه بود او خبر شهادت را به مادرم گفت و پیکر مجید بعد از تشیع در بهشت شهدای اهواز به خاک سپرده شد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی عصر جهان، امروزچهارشنبه ۲۷ اسفندماه مراسم بیست وهفتمین سالگرد شهادت شهید مجید آرامی توسط خانواده محترمشان وبا حضور همرزمان قدیمی شهید درگردان امیرالمومنین برگزار شد.

«شهید مجید آرامی» ۱۲ اسفندماه ۴۹ در منطقه حصیرآباد به دنیا آمد. او فرزند ششم خانواده بود. دوران کودکی پرحرارت و پرجنب و جوشی داشت و بسیار مستعد بود.
او از۱۱سالگی اشعار حافظ، مولانا می‌خواند. اشعار عرفانی را در دفتری یادداشت می‌کرد و با خود زمزمه می‌کرد و گاهی شعر می‌گفت. هنگامی که به جبهه رفت تنها ۱۳ سال داشت. شهید مجید آرامی متولدسال۱۳۴۹بود وازاوایل جوانی درلشکرقدس بودودر‌‌نهایت درمنطقه کردستان وتپه ریشن ودرتاریخ ۱۳۶۶/۱۲/۲۶ به شهادت رسید.

*نحوه شهادت(راوی:اسکندر آرامی برادر شهید)
۲۵ اسفند ۶۶ دو روز قبل از شهادت درکردستان، گردان امیرالمؤمنین درحال برپا کردن چادر برای عملیات بودند که شصت پای مجید به شدت آسیب می‌بیند و دیگر نمی‌توانست کفشی بپوشد. موقعی که زرگر فرمانده‌اش قصد شناسایی داشت، او درخواست پوشیدن دمپایی و رفتن به خط مقدم را دارد که با مخالفت فرمانده‌اش روبه‌رو می‌شود.
صبح ۲۷ اسفند وقتی که از نماز صبح برمی‌گردد سوره الرحمن را به یاد یکی از همرزمانش همراه فرمانده‌اش زرگر می‌خواند‌ و بازمی‌گوید زیارت عاشورا هم بخوانید و به فرمانده‌اش می‌گوید ابتدا غسل شهادت کنیم و بعد زیارت را بخوانیم. ظرف آبی را آماده می‌کند و با فرمانده خود غسل شهادت می‌کند و زیارت عاشورا را هم تلاوت می‌کنند. در وسط‌‌های دعا هواپیماهای عراقی منطقه را بمباران می‌کنند و ترکش به سر مجید می‌خورد واین قبل از رفتن به عملیات بوده است.
زرگردراین بمباران فکش آویزان و دست و پای او می‌شکند و دندان‌هایش کنده می‌شود و آسیب شدیدی می‌بیند به طوری که با پتو بدنش را جمع می‌کنند اما مجیددر فرازی از دعا با عبارت «آقا اگر ما آن روز هم بودیم باز هم دررکابت می‌آمدیم و می‌جنگیدیم تا شهید بشویم» می‌افتد. بالگرد می‌آید و نیروهای امداد بدن او و فرمانده‌اش را سوار می‌کنند و مجید آنجا و در تاریخ ۲۶/۱۲/۱۳۶۶ به شهادت می‌رسد و اوج می‌گیرد.
۲۸اسفند ماه یکی از همکاران من در آموزش و پرورش اهواز پیش من آمد و خبر از مجید گرفت.
۲۲ اسفند آخرین روزی بود که مجید را دیده بودم. او آن روز لباس کردی پوشید و از من خداحافظی کرد و سراغ همسرم برای خداحافظی را گرفت. همسرم را صدا کردم و گفتم اگر مجید را می‌خواهی ببینی و حلالیت بطلبی الان این کار را بکن چون او دیگر برنمی‌گردد و به شهادت می‌رسد.
۲۸اسفند ماه یکی از همکاران من در آموزش و پرورش اهواز پیش من آمد و خبر از مجید گرفت و ما به سرد خانه رفتیم و بدن اورا دیدم.
اول، دوم و سوم فروردین عروسی دختر دایی‌ها و دخترخاله‌ام بود و همه درتدارک عروسی بودند، مانده بودم خبر شهادت را بگویم یا نه. تصمیم گرفتم به هیچ کس نگویم تا بعد از پایان مراسم‌ها، روز ۶ فروردین به اتاق پدرم رفتم، سؤال کرد از مجید خبری داری؟
گفتم: بله، مجید شهید شده است. پدرم دو رکعت نماز شکر خواند.
مادر شهیدی بود که بسیار با روحیه بود او خبر شهادت را به مادرم گفت و پیکر مجید بعد از تشیع در بهشت شهدای اهواز به خاک سپرده شد.

 

 



کانال تلگرام عصر جهان



ثبت نظر

نام*
ایمیل(اختیاری)
نظر*