اخبار عمومی
اعلام وصول 2
310001
تاریخ انتشار: 1402/11/22 21:54
یادداشت|محمد شریفی
به قول بانوی شاعر و هنرمند - فریده چراغی:" شعر رهدار چونان چشمه ساري است كه از دل ايلياتي اش مي جوشد و جرعه اي از خنكاي آن جان خواننده را تلطيف مي بخشد. او در چنته ي خود واژگاني ناب دارد كه هركدام را از روي رف وير ايلياتي خود برداشته،غبار از آن برگرفته و در بالاي «لامردون» شعر خود نشانده

پایگاه خبری عصرجهان؛ محمد شریفی با ارسال یادداشتی نوشت-هر وقت استاد حسین حسن زاده رهدار را می بینم، یا مطلبی از ایشان می خوانم ناخودآگاه دلم هوای اشتیاقی تازه می کند و این شعر ناب استاد حسین شادمهر را با خودم زمزمه می کنم:

"حس و حالی تازه دارم
اشتیاقی ژرف و بی‌اندازه دارم
شور و شوقی عاشقانه،
مثل یک مجنون پُر آوازه دارم.
وعده دیدار دارم باز با او
کار دارم، کار دارم باز با او!
می‌تپد دل باز پُر احساس‌تر
چشم‌ها روشن‌تر و الماس‌تر.
باز می‌ترسم ببینم ...
اولین دیدار من با استاد رهدار ۱۵ مرداد ۱۳۹۴ در دفتر کارم اتفاق افتاد، استاد مصطفی علیزاده گل سفیدی، کتاب فراز و فرودهای محمدتقی خان کیانرسی را به آخر رسانیده بود، مشتاق بود که نظرات من را هم جویا بشود،علیزاده با مردی که شباهتی تام با نیما داشت، وارد اتاق من شد، قدش به بلندای نیما نبود، میانه و تا حدودی ترکه ای و استخوانی، صورتش روشن و یک مقدار آفتاب خورده بود،خیلی زود به دلم نشست، علی زاده گفت:ایشان استاد حسین حسن زاده رهدار هستند


من قبلا دو بیتی های کُهبُنگ اثر بی نظیر ایشان را که سه بار تجدید چاپ شده بود و نقد زیبایی که بهمن کیهان بختیار و ژان پیردیگار، مردم شناس فرانسوی بر آن نگاشته بودند را بارها برای تنهایی خودم زمزمه کردم ، کهبنگ به زبان های فرانسوی ،کردی سورانی نائل به ترجمه در کشور عراق گردید و چاپ شد۔ ، دومین اثر حسین حسن زاده رهدار کتاب ، " از بختیاری تا بختیاری" است که از طرف سازمان جهانی یونسکو مورد تقدیر نامه گرفت، کتاب دیگر رهدار ،"می نویسم اندیکا" نام دارد که مملو از آرمانگرایی و بسیار جوان پسند بود، کتاب" بُنه وار" که گزیده ای است از بهترین اشعار ناب شاعرانی که در جشنواره شعر لُری بُنه وار شعرخوانی کرده بودند .من آثار و نوشته های استاد را قبلا خوانده بودم، منتظر فرصتی بودم که با ایشان از نزدیک دیداری تازه کنم، اما نشد که نشد،مصطفی علیزاده گرچه از اصفهان زحمت آوردن یک بسته گز را به خودش نداده بود،در عوض مردی را به همراه خودش آورد که من مدتها دلم برای دیدنش مثل سیر و سرکه می جوشید،مصطفی بدون چَک و چونه "تاته رهدار" را آورد به خانه ی دل من،نمی دانید از این دیدار چقدر خوشحال شدم، هنوز که هنوز است به روان مصطفی علیزاده مورخ شهیر کشورمان درود می فرستم که دست تاته را توی دستهام گذاشت ، استاد حسین حسن زاده رهدار،گنجینه عظیمی از واژه های کهن اقوام ایرانی و پارسی میانه است،اهل پژوهش است و تحقیق، دستی توانا بر زبان شناسی تطبیقی دارد،بسیاری از ادبیات فولکوریک، ضرب المثل ها و امثال حکم مناطق زاگرس میانی تا جنوبی را غور و مورد مطالعه و پژوهش قرار داده بود۔ رهدار در شعر دست به خلاقیت زد، سبکی تازه پایه گذاری نمود، برای اینکه واژه های در حال منقرض زبان لُری به تاریک خانه ی فراموشی سپرده نشوند، سبک(فارسلُری) در شعر را بنیاد نهاد در اینگونه سروده هاگویی واژگان کلیدی لُری به مهمانی شعر سپید پارسی آمده اند ، تا آنجا که کتاب *می نویسم اندیکا* خلق شد . کتابی که در محافل ادبی لُرتبارا به مانیفست قوم لُر معروف گردید و آوازه ی آن پهنه ی هشت استان لُرنشین کشور را در نوردید .


به قول بانوی شاعر و هنرمند - فریده چراغی:" شعر رهدار چونان چشمه ساري است كه از دل ايلياتي اش مي جوشد و جرعه اي از خنكاي آن جان خواننده را تلطيف مي بخشد. او در چنته ي خود واژگاني ناب دارد كه هركدام را از روي رف وير ايلياتي خود برداشته،غبار از آن برگرفته و در بالاي «لامردون» شعر خود نشانده. واژگاني كه روايت تلخكامي ،كوچ،وصل، برزيگري،و لحظات خوشي و ناخوشي ايل اند. و روح خواننده را با خود به سفر در ايل و مال مي برند.
یا دکتر عفران بدخشانی شاعر و پزشک بدخشی تبار هلندی که تاته رهدار دیوان شعر ایشان به نام *من ایرانم* را زحمت ترجمه اش را به زبان لُری کشیده اند در این خصوص نقدی بر شعر رهدار به نام از *بختیاری تا بدخشان* دارد ، می نویسد: *آشنایی من با رهدار تنها یک اتفاق نیست* . *آنچه روان گسیخته و روستایی مرا با روانی در* *آنسوی جهان پیوند می دهد دردها و باورها و بینشهای* *مشترکی هست که در شعر رهدار قد کشیده اند. با آنکه من* *هیچگاه در ایران نبوده ام ، کافی است چند سروده ای* *از رهدار بخوانم و چشمم را به تماشای طبیعت لرستان و بختیاری و* *خوزستان ....و مردمان با اصالت و صمیمی اش ببندم.*

دُندال های کتاب می نویسم اندیکا و دالالا هاي رهدار بند از دل هر اهل دلي مي گشايند و خواننده بومي را به روزهاي ديرين و شيرين زندگي پيوند مي دهند.

حسين رهدار در دا لالا به ما مي گويد هميشه نبايد زنان براي زنان بگويند و اينبار خود آمده با خورجینی از واژگان دردآلود و صميمي و گاه زخمی انگار از اعماق دل مادران رنج ديده ي ايل به شعر برآمده آنطور که خود گوید : *مادران پای در زنجیری که به استقامت کوهها طعنه می زنند* و اين نگاه به جامعه ي زنان بسيار ارزشمند است.
سپيد سرايي رهدار كه با مايه هاي حماسه، سوگينه ، تغزل هاي شيرين و گاه دردهاي ديرینه سال و تاريخي ايل را چون مادیانی کُتَل آذين مي کند۔۔"رهدار به تاریخ نگاری علاقمند است، تاریخ پژوهی رهدار بر مبنای مطالعات میدانی است،مکان ها و طوایف را به کمک زبان شناسی تطبیقی ریشه یابی دقیق می کند و در نهایت به تحلیلی منطقی و نزدیک به حقیقت نائل می شود، مجموعه ی دینگردیهای ایشان به دنبال ایلات لُر در فراسوی مرزها خود تازه هایی از مردمان لر در گوشه و کنار کشور و خارج از مرزها به جامعه امروز دوستدارانش پیشکش کرده است.
بهمن کیهان بختیار در نقد آثار رهدار ، وی را اینگونه توصیف می کند:" حسین حسن زاده رهدار برای اولین بار یک سازوکار علمی برای واژه سازی های جدید و نامکرر در لری بختیاری معاصر به دست آورد و آن را در آثارش نهادینه کرد و سخاوتمندانه به ما بخشید.... رهدار گام های آغازین یک فرهنگ اتیمولوژیک (ریشه شناسی) را در «می نویسم اندیکا» می توان یافت. آنجا که به ریشه های آئینی واژگانی چون تمتی، هل تمتی، گئو، گئوش، بخت، تیگنوشت، مافه گه، بهیگ، لال بهیگ، کِل بَرد، سُها، پیر، زله، مونگشت، آسماری، پیاهستن، هلهله کوسه و ... می پردازد. رهدار، تلاش برای ریشه شناسی واژگان آئینی بختیاری را از سال ها قبل آغاز نموده و بخشی از یافته های خود را در کتاب گرانقدر «از بختیاری تا بختیاری» منتشر نموده بود."
حسین حسن زاده رهدار ،وجب به وجب زاگرس را درنوردید، سفری به کشور عراق و کردستان عراق داشت، ره آورد این سفر و دیداری که با اقوام لر در آن خطه ی زاگرس داشت، بسیار خواندنی است که در روز ارتباطات از گزارش این سفر تجلیل ویژه ای از ایشان شد، که در ادامه ی همین نوشتار به آن خواهیم پرداخت.استاد رهدار اوایل خوش درخشید، بعد از اخذ دیپلم به مدارک آموزشگاههای عالی نائل آمد ، اول مهرماه ۱۳۵۷، استخدام آموزش و پرورش شد،شهریور ۱۳۵۹ به علت پژوهش های میدانی در حوزه فرهنگ و انجام برخی فعالیت ها از ادامه خدمت در آموزش و پرورش تعلیق شد،قطع حقوق و مزایای ایشان درست زمانی اتفاق افتاد که فقط ۱۶ روز از تاریخ ازدوجش گذشته بود، او برای معاش و تامین مخارج زندگی دست روی دست نگذاشت ، او گورآبی(باتلاقی) نبود که یکجا نشین باشد کارونی شد . اما دست روزگار او را به دست فروشی کنار خیابان وادار کرد، از جوراب فروشی شروع کرد،هروقت فامیل یا آشنایی را می دید،در پشت گاری های دیگر دستفروشان خودش را مخفی می کرد،همسرش که تازه عروس بود در روستای رهدار بین مسجدسلیمان و شوشتر در خانه پدری استاد به همراه مادرش بی خبر از حکم اخراجی شوهرش،رویاهای شیرینی برای آینده ترسیم می کرد۔ تاته رهدار پنجشنبه،جمعه ها خودش را به روستای راهدار می رسانید تا با مادر و همسرش دیداری تازه کند۔آنها فکر میکردند رهدار در دبیرستان های شهر مثل سابق مشق معلمی می کند۔غافل از آنکه معلم پرجوش و خروش دیروز تبدیل به کاسب دوره گرد امروز شده بود،رهدار سختی و مشقت های زیادی را متحمل شد،او در شرجی های خرماپزان اهواز روزها دوره گردی می کرد و شب ها با تعدادی کارگر بناه روی پشت بام یک کاراژ قدیمی روی ابتدایی ترین بستر شب را سحر می کرد،او بعدها به مشاغل دیگری چون میوه فروشی ،کار در رستوران و قهوه خانه،بساط کفش فروشی ،گاهی برای خرید اجناس ته لنجی به بنادر ماهشهر، دیلم و هندیجان می رفت۔ رهدار گفت : بعضی وقت ها که مجبور می شدم در بنادر بمانم ، بالای پشت بام یک مسافرخانه کهنه و قدیمی می خوابیدم که تخت خوابهای ارزانتری داشت، آنجا آدمهایی دیدم که پر از درد و رنج و فقر و مسکنت بودند،و من در مقایسه با آنها چند درجه بالاتر بودم، و این مرا کمی امیدوار میکرد، گرچه درد و ناراحتی آنها تمام وجودم را به‌ درد می آورد۔
به هر حال با چنگ و دندان با زندگی و سختیهایش مبارزه کردم تا رسیدم به اینجا۔۔۔از رهدار پرسیدم ، آیا اجازه می دهید، گوشه ای از مرارت هایی که متحمل شدید را منتشر کنم؟این لُرمرد گفت:
ترجیح میدهم که شرح مرارتها و رنج هایی که کشیدم ،بعد از مرگم‌ بازگو بشود۔
با‌ این حرفش قطرات اشکی از چشمانم سرازیر شد، اما رهدار مثل همیشه قوی بود و استوار، در ادامه گفت: آرامشی که یک عمر دنبالش میگشتم هنوز هم دنبال آن می گردم ، هرکس بیشتر بداند و درد مردم را داشته باشد هرگز به آرامش نخواهد رسید۔ با گویش لُری بختیاری‌ گفت:*تاته کسی که شو نه تا صب منه چمن سر یه کارتن خوسیده بو* *دردمه ایفهمه تا صبح هم‌از ور پشه کوره و* *پرتک خوته هی بکلاشنی (بخارانی).* *صحو هم بلند وابوهی بری کار فهله ای....*

یعنی : کسی می تواند مرا درک بکند که در پارکها روی چمن مرطوب خوابیده باشد و نیش پشه کوره ها خواب را از چشمانش ربوده باشند و با تیغ آفتاب بدون ناشتا بلند بشود برای کارهای فهلگی...
کشیدن سختیها و مرارتها انسان را بقولی بیاد کتاب رمان *چگونه فولاد آبدیده شد*
نوشته *نیکلای استراوسکی* که محور بر پایی یک قهرمان و یک رمان واقع گرای است .
به هر حال مرارت کشی کنی ، ماله و ریسمان بنایی بدست داشته باشی و تازه تحصیلات عالیه هم داشته باشی ، چند سالی هم معلمی کار کرده باشید، این یعنی: باد هوا شدن یک عمر تحصیلات دانشگاهی،کشک بودن دانسته ها و اندوخته های علمی و یک عمر کتاب خواندن که ثمره اش برای من به فلاکت و ادبار ختم شده بود، درست در آن شرایط واویلا گاهی از کتاب و نویسنده و شاعر متنفر می شدم ....و می گفتم ای کاش وقتم صرف خواندن و مطالعه و تحصیل نمیکردم ای کاش... چهارتا گوسفند را از دست نمیدادم و دنبالشان میدویدم که حرف نیما بر سرم جوانه نزند.
*کاش بودم باز دور از هر کسی*
*چادری و گوسفندی و سگی*

*نیم نگاهی به ره آورد،سفر حسین حسن زاده رهدار به کردستان عراق*

از حسین حسن زاده رهدار ، پرسیدم ، از ره آورد سفر طول و درازش به کردستان عراق بگوید: رهدار گفت:شرح این سفر مفصل است، گزارش آن را تحت عنوان:"لرها در عراق فراتر از یک تصور" را در دو بخش مجزا به رشته تحریر در آوردم، اگر عنوان مقاله را در گوگل سرچ کنید ، هر دو مقاله قابل دسترسی است،در یک کلام :
ماهی تُنگ در اندیشه‌ی دریا دل‌تَنگ/ ما نهنگیم و به یک برکه‌ی کوچک دل‌خوش،آبان ۱۳۸۸ از طرف مرکز فرهنگی لُرهای عراق که به نام " سنتر هاو به شیی لور "در کُردستان عراق استقرار دارد به عنوان شاعر و پژوهشگر قوم لردعوت شدم که در همایش" کانون هومبه‌هری لُر " که در تاریخ سوم اکتبر ۲۰۰۸برابر با ۱۱مهر ۱۳۸۸ در سلیمانیه عراق برگزار می شد به عنوان سخنران حضور پیدا کنم، کانون هومبه‌هری لُر،
از طرف لُرهای عراق در پایتخت فرهنگی کُردستان عراق یعنی در شهر سلیمانیه فعالیت دارد، ریاست کانون را سرلشکر "جبار یاور" وزیر لُرتبار وزارت نیروی حکومت فدرال کُردستان به عهده دارد و معاونت آن به دست کاک سیروان جلال است که یکی از لُرهای بسیار فعال و فرهنگ دوست است که تکیه کلامش "دل مو سی لُرسو هی ایزنه زار" است " لازم به توضیح است که از جمعیت دومیلیونی لُر عراق، هشت وزیر در اقلیم کُردستان به وزارت رسیده اند.
چگونگی استقرار لُرها در عراق مربوط به دوران درگیرهای حکومت عثمانی با ایران و بعدها تشکیل کشور عراق و پایان دولت عثمانی و تشکیل ترکیه نوین مربوط می شود۔
لُرهای عراق در شمال به زبان کُردی سخن می‌گویند و در نواحی جنوبی تر هنوز سخن گفتن لُری را از دست نداده اند۔ اجازه بدهید از بحث تاریخی عبور کنیم و به ره اورد سفر بپردازیم، ما از طریق مرز زمینی مطابق دعوت رسمی و موافقت دولت ایران از مریوان به طرف باشماخ(مرز ایراق و عراق) وارد خاک عراق شدیم، جوانی با پیراهن سفید و شلوار مشکی آن طرف دروازه در انتظار ما نشسته بود،با خوشرویی به استقبالمان آمد و ما را به طرف نیسان پاترولی هدایت کرد که در ان سوار بشویم،اسمش "سامان" بود، روستای مرزی باشماخ را پشت سر گذاشتیم، در طول مسیر در پنجوین توقف کوتاهی کرد و لُر دیگری که از سلیمانیه به پیشوازمان آمده بود سوار شد که فارسی را از هر ایرانی بهتر گپ می زد، کاک وحید اطلاعات جامع و کاملی از تاریخ قوم لر داشت، روی پروژه رسم الخط لری کارهای زیادی انجام داده بود،وقتی در این خصوص با او گفتگو می کردم نظرهای نزدیک به هم درباره رسم الخط زبان لُری داشتیم کاک وحید گرچه یک لُر بود اما به لهجه سورانی کُردی تسلط وافری داشت و وقتی که در طول اقامت کتاب کُهبنُگ را به او هدیه کردم بلافاصله گفتند که اگر اجازه بدهید باید به سورانی برگردان شود. به کانی مانگا و سپس به اسپید مانگا و در پایان به سید صادق رسیدیم جایی که دیگر سامان ما را همراهی نمی کرد. سید صادق مشرف به حلبچه است حلبچه ای که قبلا خالی از سکنه شده بود و به او "حلبچه شهید" می گفتند و حلبچه ی نویی که در جوار آن در حال شکل گرفتن و ساختن بود، دیوارهای قدیمی در طول جنگ و یا توسط لودرهای بعثی فرو ریخته بودند.در مسیر سلیمانیه از شهر باستانی زور که به " شاره زور " گفته می شود، عبور کردیم،کوههای هزار مِرد از جنوب سلیمانیه می گذرند و شمال این شهر هم کوه اَزمر(ئه‌زمه‌ر) است. رشته کوهی که فراسوی آن مردمان منطقه قلاچولان – چوارته و بالاکایتی( کایدی) که اکثراً عشریه های لُر اند که بیشتر در منطقه ( بیتوین) اند . لُرها در این کوهستانها تا ترکیه به صورت پراکنده زیستی قدیمی دارند که با کُردها از قدیم همزیست بوده اند مثلاً در ترکیه طایفه ای به نام لُر زیلایی معروف است که به احتمالی با طایفه زیلائی بهداروند بختیاری خویشاوند باشند، همچنین جمع زیادی که در منطقه ی هایمانا در حومه ی آنکارا هستند و به نام لُرهای شیخ بَزینی معروفند ( بهدینی) برخی آنهارا از نَسَب لُرهای خانقین و عده ای نیز آنها را از اطراف کرمانشاه و مناطق شیروان و چرداول ایلام می دانند. در میان مردم کُرد و لُر، کُردستان روایتی استً که صلاح الدین ایوبی وقتی که به مناطق شام لشکرکشی نمود نگران بود که آنجا مردمانش لُر اند و در شک بود که سپاهش بتواند برآن نواحی ظفر یابد. این نظریه در بین مردم اقلیم کُردستان هرگاه سخن از لُرهای لبنان سوریه می آمد بر زبان رانده میشد 

اما در خصوص تاریخچه لُرهای این سرزمیتها اطلاع کمی در دست است. لُرهای عراق بیشتر شیعی و سنی اند و به قول کاک وحید لُرهای مسیحی بصورت اقلیت در میان آنها دیده شده است ( شاید چیزی مثل ارامنه ای که در چهارمحال بین بختیاریها زندگی می کردند و در آن نواحی هنوز دارای املاک هستند). لُرهای ایزدی را هم که زه رتوشتی (زرتشتی) می نامند و اهل حق هم در میان لُران عراق دیده شده است که در شمال کُردستان و منطقه ی بادینان (بهدینان) که به سلک کُردان پیوسته اند. همه ی لُرهای عراق لُرهایی هستند که هرکدام به یکی از شاخه های لُران ایران وابستگی قومی دارد. چون لُرهای زندی یا لُرهای هُرموزیانی(هرمزگانی ) و لُرهای مامسانی (ممسنی) شوانکاره( شبانکاره ای) و لُرهایی که سابقه ی کُهن تری در عراق دارند.
لُرهای عراق بیشتر در مناطق خانقین۹۰درصد، حداقل شش هزار خانوار براساس سرشماری شهری منطقه جسان هم مرز با ایران بایرای (بدره) که بیشتر درمناطق نفت خیز عراق بسر می برند، ساکن هستند۔
دوتن از مبارزین لُر که اسطوره ی لُر عراق اند و بین کُردان نیز شهره اند رفیق حلمی لور بنیانگذار حزب هیوای کُردستان عراق ( امیدکردستان ) است و دیگری توفیق وهبی بیگ است. از قهرمانان و جانباختگان لُر دیگر که در میان لُر و کرد نامی باقی گذاشته اند . می توان از علیمردانخان لور که یکی از والیان لرستان بود آن زمانها که این مناطق لُرنشین عراق در دست ایران و زیر سیطره والیان لُر اداره می شد، علیمردانخان همراه با مصطفی پاشا فرستاده ی عثمانی جهت میانجیگری بین دولتین ایران و عثمانی راهی عثمانی شد که در استان سیواس(به کردی " کوچ کری") ترکیه در منطقه علوی نشین توسط یک دولتمرد عثمانی با سم کشته شد و هم اکنون آرامگاهش در بقعه ی زین العابدین در منطقه قوش گیری(کوچ کری) ترکیه است.خبر مرگ علیمردان خان توسط احمد پاشا والی بغداد به نادرشاه داده شد. از آن زمان به بعدجابجایی لُران از نواحی مرزی ایران که تازه به دست عثمانی افتاده بود به سایر بلاد خاورمیانه و ترکیه کوچ اجباری شد همچمان که لُر ها در ایران به همین سرنوشت دچار گردیدند و در سیستان – تایباد خراسان و مرزافغانستان – شیروان – زنجان و قزوین – کوههای تالش و جزایر بحرین تبعید شدند ....
بعد از چندین ساعت حرکت ساعت ۲ بعد ظهر به سلیمانه رسیدیم شهری که کردها آن را پایتخت فرهنگی‌اش می‌نامند. اکثریت شهر را کُردان تشکیل می دهند، تعداد شش هزار خانوار لُر عراقی در سلیمانیه زندگی می کنند که لباس و زبان کُردی دارند و اگر هم آن زبان درون قومی لُری را تکلم می کنند با ما درمیان نگذاشتند به محله ای قدیمی به نام " بختیاری قدیم " جایی که مقر دفتر مرکز فرهنگی لر است، رفتیم، در حوالی خانقین آثاری از دوران هخامنشیان وجود داشت که بی شک به آثار هخامنشی شهر شوش در خوزستان نزدیکی و یکسانی دارد و چیزی کمتر از تخت جمشید است ، این منطقه باستانی در دوران صدام بعنوان " میدان مشق تیر توپ و تمرینهای نظامیِ شلیک سنگین با انتخاب عمدی بکلی ویران شد،دو استان خانقین و کرکوک هماکنون زیر نظر دولت بغداد اداره می شوند و از پوشش حکومتی فدارل کردستان خارج بوده البته زمزمه هایی در خصوص همه پَرسی های انتخاباتی در آینده بر سر زبانهاست که آیا در آینده به حکومت فدرال خواهند پیوست یا خیر، این منطقه تا زمان غلامرضا خان آخرین والی لرستان در دست ایران بود که به تصرف دولت عثمانی در آمد . که همان لُرستان غربی است با مستقر شدن دولت عثمانی براین نواحی مردمان لُروکرد منطقه را به دیگر بلاد خاور میانه سوریه ، لبنان و بلندیهای جولان (گولان) ونواحی جنوبی ترکیه ، پیرامون آنکارا و...کوچ اجباری دادند ویا آنها را قتل عام نمودند.شعر زیر اشاره به جنگهای محلی مردم لُروکرد با دولت متصرف عثمانی بود که بدون حمایت دولتهای مرکزی همیشه ی خدا ناکام می ماند و پیکر خود را قطعه قطعه می دید شاهان صفوی تا قاجاری که تمام هم و غمش آذربایجان و مرزهای شمالی و شمال غربی بود گرچه هیچگونه هنری در نگاهداری آن هم نداشتند از جنوب و جنوب غرب کشور بیخبر می ماندند و اگرهم گزارش دادخواهی و تظلم ی میرسید بی اعتنا بودند.با عبور از چندین محله شهر به سوی محله " بختیاری قدیم " که برخلاف نامش هیچ ساختمان قدیمی نظر را جلب نمی کرد بجز آپارتمانهای تازه سازی که قد برافراشته بودند . در یکی از خیابانهای این محله مقر کانون فرهنگی لُر است با شعار: " مرکز مشترک لُر نگاهی به افق ، امیدی برای آینده "، که مقصد ماست . ابتدا چند عکس ازتابلو سردرِ ساختمان کانون می گیرم ، معلوم بود نگهبان ساختمان ورود ما را به کارمندان کانون اطلاع داده بود که کاک سیروان جلال معاون رئیس کانون همراه با خانم کارمندی دیگر به رسم لُریاتی خودمان به پیشواز آمدند . و ما را به دفتر خودشان راهنمایی و همرایی کردند . پس از احوالپرسی ها و گفت شنودهای فرهنگی ازهمریشگی های فرهنگی سخن به میان آمد ، هر ازگاهی بقیه کارکنان برای خوش آمدگویی داخل می شدند و پس از لختی نشستن و شرکت کوتاهی درگفتگو خداحافظی می کردند از خانم های کارمند (سنا خانم) به اتاقی رفت که آرشیو لباسهای لُری در آن نگاهداری می شد و با پوشیدن لباس لُری بویر احمدی سعی می کرد که نشان دهد که لُر است و لُر تبار، این خانم جوان در عکسها و گزارشاتی که از کارناوال طایفه ی جاف دیدم با همین لباس شرکت داشتند که توجه خبرنگاران و عکاسان داخلی و خارجی را به خود جلب نموده بود به گونه ای که عکسهایی از ایشان برای تبلیغات انتخاباتی هنوز بر درو دیوارها و ایستگاههای اتوبوس در گوشه و کنار شهر دیده می شد .

به هرحال پس از ساعتها جهت استراحت به مهمانسرای کانون که در همان ساختمان بود می خواستیم برویم که کاک وحید مانع شد ، از آنجایی که همسرم نیز در این سفر همراهم بود ما را نزد خانواده اش در یکی از مناطق غربی و نوبنیاد سلیمانیه بردند که با استقبال گرم خانواده شان روبرو شدیم، مهمانوازی زاگرس گونه اش را نشان داد و اصالتا کُرد زازا (دملی) ترکیه ای بود و فارسی را به شیوایی سخن می گفت این بانو با همه ی افتادگی و فروتنی در یکی از شبکه های تلویزیونی دولتی کُردستان مجری اخبار به زبان ترکی استانبولی است۔
شنبه ۱۱ مهرماه ۱۳۸۸ مراسم در سالن روشنفکری یا به کردی" هولی روشنبیری" برگزار می شود.
تا ساعت 3 بعد از ظهر دسته دسته دوستداران فرهنگ لُر و اقوام لُری و کُردی که از شهرها و روستاهای اقلیم این خبررا شنیده بودند، تجمع کرده اند سالن پر از جمعیت می شود از شخصیت های دولتی و نمایندگان حکومتی و نیز نویسندگان و شاعران و خیل خبرگزاران از شبکه های مختلف ریزو درشت تلویزیونی تا روزنامه ها و فصل نامه های محلی گرد آمده اند و در سالن بسته می شود اما همچنان خیل جمعیت در پشت درها سالن ایستاده اند . مجریان برنامه دو خانم کُرد و لُر هستند که اعلام برنامه ها را همراه با اشعاری به زبانهای کُردی و لُری می سرایند به پاس داشت مقام شهدا همه بر می خیزند وسپس به فراخواندن شخصیت های سخنران می پردازند ابتدا جناب جبار یاور رئیس کانون هومبه هری لُر که ازمسئولین بلند پایه ی وزارت پیشمرگه (وزارت نیروهای پیشرگ) نیز می باشد به سخن رانی پرداختند و سپس نماینده ی حکومت کردستان به ریشه نژادی لُر اشاره و نیز به ریشه های تاریخی موسیقی این قوم در زاگرس و گستره زیست لران اشاره نمودند که به همه ی نظریه ها ارائه شده توسط کارشنان اشاره داشتند و شاید بی آلایش ترین نظریه ها را که خالی از هرگونه تعصب و قوم گرایی بودند ارائه نمودند نوبت به کاک سیروان رسید ایشان سخنش را با این جمله آغاز نمود " دل مو سی لُرسو هی می زنه زار – یه تنو و یه لُرسو یه دییَنی یار " یادم آمد این شعر را میرنوروز شاعر لُر عصر صفویه در وصف دهلران گفته بود وقبلاً در دیوان میرنوروز دیده و خوانده بودم . سپس از نگارنده دعوت شد تا شعری به لهجه لُری بختیاری بخوانم که خوانده شد، به هر حال گروه موسیقی لُری کانون با لباس رسمی لری بختیاری وخرم آبادی به روی سن آمدند و با خواندن چند تصنیف لُری بختیاری از شادروان بهمن علاءالدین و چندین تصنیف لُری خرم آبادی بیندگان را به وجد آوردند، ناگفته نماند تمامی نوازندگان چوخا پوش گروه موسیقی کانون هومبه هری لُر شهروند سلیمانیه و لُر هستند که انتخاب لباس رسمی گروهشان لباس بختیاری است یعنی همان شال و چوغا و دبیت و کلاه خسروی بختیاری۔۔۔

پایگاه خبری عصرجهان, [11.02.24 21:27]
پس از پایان خبرنگاران رسانه ها به گفتگو با هنرمندان پرداختند و آقایی که آخرین نفرسالن را ترک می کرد و لباس بختیاریی که به تن داشتم نظرش را جلب کرده بود همان شب خود را معرفی کرد " کاک عثمان " لُرهای بختیاری را کاملا شناخت داشت و خوب هم می شناخت البته در پای صحبت اش با یکی از دوستان که بنده بیشتر شنونده بودم و به نُت برداری از گفته هایش مشغول . می گفت : شاید بیشتر از هرقومی در ایران این لُرهای بختیاری اند که جای پایشان را هیچ تاریخ نویسی نمی تواند از تاریخ ایران پاک کند ، ولی این هم دلیل نخواهد بود که بختیاریها مالکیت تمامی ایران هستند ، اگر بختیاریی که دارای شعر ، آواز ، سوگینه بختیاری است ، آن را با تمام اقوام ایرانی چه داخل و چه خارج از ایران یا فلاتهای شرقی و شمالی مقایسه کنیم، خوب ببینید که با کدامین اقوام یکسانی و سازگاری دارد و سازگارتر است؟ مگر زاگرس نشینان چه در کردستان عراق چه در ترکیه، کسی نمی تواند بگوید شعبات لُروکرد باهم تفاوت فرهنگی دارند ، کسی نمی تواند بگوید تمام لرها با بختیاریها متفاوتند یا بگوید بختیاری فرهنگی متفاوت با دیگر لرها دارد و یا با کردها وجه اشتراک فرهنگی ندارند ، ریشه فرهنگی وزبانی تمام مردمان زاگروس یک ریشه است .
پس از ترک سالن اینبار این ماموستا اسعد لوری زاده شاعر لُرتبار کردستان عراق بودند که بیرون از سالن به انتظارم نشسته بود . استاد لوری زاده به همراه دکتر جوانی با لبخند به طرفم آمد احوال پرسی گرمی کرد ، او از لُرهای چمچمال واقع دربین سلیمانیه-کرکوک در کردستان عراق است و در خصوص شعرهایش گفت از اینکه استادی اش در شعر کودکان است و پنج کتاب تاکنون از وی به چاپ رسیده مشتاقانه دو جلد از کتابهای شعر کودکان را که به زبان کُردی سورانی بود امضا و هدیه نمود و از من خواست تا به لُری ترجمه وسپس بصورت سروده درآید سپس ادامه داد شاید این هدیه کوچکی از من برای لُربچگان ایرانی باشد۔ حرف های حسین حسن زاده رهدار تمام شدنی نیست۔۔۔ ناچار گفتگو را همینجا متوقف می کنم ۔


بیشتر بخوانید :


کانال تلگرام عصر جهان



ثبت نظر

نام*
ایمیل(اختیاری)
نظر*